
جزئیات انتشار بازی Night In The Woods PS4 کمپانی Infinite Fall قسمت اول
بررسی بازی Night In The Woods
ممکن است تمام کردن یک بازی ویدئوی کار سختی باشد، به ویژه اگر در هفته تنها چند ساعت وقت آزاد برای بازی کردن داشته باشید. در این بررسی قصد داریم درباره بازی صحبت کنیم که میتوانید آن را تنها در یک آخر هفته و صرف چند ساعت وقت به پایان برسانید. این بازی در اصل در ماه فوریه گذشته و برای کامپیوترهای شخصی و PS4 منتشر شد.
Night In The Woods تنها یک داستان را روایت نمیکند، بلکه در عوض بازی است که احساسات و تجربههای پیچیده و اغلب تلخی را در مخاطب موجب میشود. ممکن است در یکی از روزهای بارانی این بازی گاهی این احساس به شما دست بدهد که در واقع در حال انجام هیچ کاری نیستید و حوصلهتان سر برود، گاهی هم این احتمال وجود دارد که با دیدن بعضی از صحنههای بازی اندوه شدیدی را در خود حس کنید.

متن ظریف و شخصیتپردازی استادنه Night in the Woods فضایی را ایجاد کرده است که آن را تبدیل به یکی از مهیجترین بازیهای میکند که احتمالا تا کنون بازی پی اس ۴ کردهاید. Night in the Woods داستان دختری ۲۰ سال به نام “ما بوروفسکی” (Mae Borowski) است که به طور اتفاقی تبدیل به یک گربه میشود. این اتفاق وقتی رخ میده که او در آغاز فصل پاییز درس خواندن را در کالج رها میکند و به شهر کوچک خود یعنی “پاسم اسپرینگ” باز میگردد.
این شهر جایی است که “ما” بیشتر زندگی خود را در آن گذرانده است. به همین دلیل گشت و گذار در آن کاملا طبیعی به نظر میرسد، چراکه با آن که “ما” زمانی شهر را به خوبی میشناخت، اما در طول حدودا دو سالی که از آنجا دور بوده، همه چیز تغییر کرده است. معدنها و کارخانهها همگی تعطیل و کارگرانشان از کار بیکار شدهاند. مغازهها که زمانی رونق زیادی داشتند و مشتریها مدام از آنها خرید میکردند، اکنون به تاریخ پیوستهاند و جای خود را به شرکتهای ملی بزرگ دادهاند.
با وجود آن که مخاطبان بازی مانند “ما” ارتباط به خصوصی با شهر ندارند، اما این بازی به خوبی میتواند همان حس دلبستگی را در آنها نیز به وجود بیاورد. وقتی با “ما” همراه میشوید و از شهر دیدن میکنید، بیشتر با شخصیت او و سرگذشتش در این شهر آشنا میشوید. همچنین در خواهید یافت که خانهای که پیشتر در آن زندگی میکرده، دیگر وجود خارجی ندارد. دوستان و خانواده او با این تغییرات و شرایط جدید کنار آمدهاند.
مادر او اکنون در کلیسا مشغول به کار است و پدر او که کارش را در کارخانه از دست داده، حالا در یک سوپرمارکت زنجیرهای کار میکند. دوستان ما نیز همگی سرگرم کاری هستند، برنامههایی برای آیندهشان دارند و همینطور مسئولیتهایی که باید انجام دهند. چیزهایی که “ما” از آنها برخوردار نیست. هیچکس “ما” را جدی نمیگیرد و در یکی از صحنههای بازی همین مساله خشم او را برمیانگیزد.
“ما” به آنها گوشزد میکند که او اکنون ۲۰ سالهاست، پس دیگر بچه نیست. حتی یکی از دوستان “ما” نیز که ۲ ماه از او کوچکتر است، همین تصور را درباره او دارد. با آن که همه در ظاهر این موضوع را به شوخی برگزار میکنند، اما در واقع این یک حقیقت تلخ است. مساله فقط این نیست که دیگران “ما” را فرد بالغی نمیدانند، بلکه موضوع این است که او حقیقتا کودکی بیش نیست.

“ما” جوانی است افسرده که دردسرهای زیادی را ایجاد میکند و زبان تند و تیزی هم دارد. در روزهای اولی که از بازی میگذرد، باید با او همراه شوید و در گوشه و کنار شهر پرسه بزنید و با تعدادی از آدمهای شهر به گفتگو بنشینید، از جمله دوستان دوران دبیرستان او یعنی بی و گرگ در برخی از گفتگوها به کار وحشتناکی اشاره میشود که “ما” در گذشته انجام داده است.
در حالی که بعضی دیگر درباره کودکی صحبت میکنند که در دبیرستان آنها مشغول تحصیل بوده و اکنون ناپدید شده است.
در این گفت و گوها و برخوردهای کوتاهی که با ساکنان شهر دارید، نکاتی را متوجه میشوید که به اندازه کافی کنجکاویتان را برمیانگیزد، اما لحظاتی نیز وجود دارند که باعث میشوند “ما” از بازگشتن به شهر خود چندان احساس خوبی نداشته باشد.